امیدما
دنیا بدون سیطره ات خاک بر سراست
این قصه غصه ایست که داغش مکرر است
در غیبتت بهار شکسته است شاخه هاش
باغی که با هجوم خزان زرد و پرپر است
دستت شفاست بر سر هر زخم تازه اش
بیمار با دعای تو از قبل بهتر است
ظالم چقدر چشم تو را دور دور دید
این سنگ دل که هر چه کند شرم آور است
یک ذره رحم در دل سنگش نبود و نیست
خون ریز و پرده در سگ هار ستمگر است
با دست صهیونییست قساوت جری شده
آقا برس به حال فلسطین که مضطراست
کودک، بخواب رفته در آغوش سرد خاک
افتاده روی دست زمین نعش مادر است
این داغ ها یکی و دوتا نیست در حساب
بر گُردها و پیکرمان مثل خنجراست
چشم امید ما به تو و دوستان توست
هر چند جنگ باطل و حق نابرابر است
در راه حق نرفته هدر خون اطهرش
خاک از شمیم خون شهیدان معطراست
#معصومه_توکلی
@sherekhobb