نشست روی میز کار من کبوتر حرم ز شوق این نشستنش پرید هوش از سرم دقیق و تیز شد نگاهم و نگاه کردم و چه حرفها ردیف شد میان دیده ی ترم میان این نگاه ها که بین ما شد اتفاق هزار حرف بر دلش رساند چشم مضطرم طواف عشق میکنی که دور گنبد حرم خیال میکنم که من شبیه تو کبوترم طواف میکنم به دور گنبد کریمه جان گهی به بام مینشینم و ز بام میپرم چه حال خوب و دلکشی در این پریدن است که تمام لحظه لحظه اش هزار عیش میبرم خوشا بحالت ای کبوتر صمیمی حرم دمی پریدن تو را به نرخ عمر میخرم 👤 @sherenur