روزی از راه آمدم اينجا
ساعتش را درست يادم نيست
ديدم انگار دوستت دارم ،
علتش را درست يادم نيست
چشم من از همان نگاه نخست
با تو احساس آشنايی كرد
خنده ات حالت عجيبی داشت
حالتش را درست يادم نيست
هی به عکست نگاه میکردم
زیر چشمی و در خيال خودم
می زدم بوسه ها به پیشانی ت
لذتش را درست يادم نيست
آن شب از فكر تو ميان نماز
بين آيات سوره ی توحيد
لَم يَلد را ، يَلد وَلم خواندم!
ركعتش را درست يادم نيست
باورش سخت بود و نا ممكن
كه دلم بوی عاشقی می داد
پيش از اينها هميشه تنها بود
مدتش را درست يادم نيست
خواب تو خواب هر شبم شده بود
راه تعبير آن سرودن شعر
جای من یک نفر کنار تو بود
صورتش را درست يادم نيست
مانده بود از تمام خاطره ها
شاعری در میان آیینه...
اسم او مهرداد بود اما
شهرتش را درست یادم نیست!
#مهردادبابایی