غزل شمارهٔ ۶۰۴۴
در حضور بلبلان خاموش میباید شدن
همچو شاخ گل سراپا گوش میباید شدن
تا به اندک فرصتی گنجینهٔ گوهر شوی
چون صدف در بحر هستی گوش میباید شدن
گر زبان آتشین چون شمع داری در دهن
پیش صبح خوشنَفَس خاموش میباید شدن
میکند کار نمک در باده اظهار شعور
چون به مستان میرسی بیهوش میباید شدن
مهر خاموشی به لب زن چون نداری معرفت
بر سر خوان تهی سرپوش میباید شدن
چشم اگر داری که خواب سیر در منزل کنی
زیر هر بار گرانی دوش میباید شدن
در بهار نوجوانی عشقورزیدن خوش است
آتشی تا هست صرف جوش میباید شدن
گرچه نتوان گرد آن ماه تمام از شرم گشت
هالهآسا جمله تن آغوش میباید شدن
جادههای نیش صائب منتهی گردد به نوش
در جهان قانع به نیش از نوش میباید شدن
#صائب_تبریزی