سیه ابری چو زلف تار یلدا
کشیده چادر خود را به هر جا
خزان پر ریخته بر گلشن حُسن
پریشان می کندگلزار طاها
شکسته ساقه ی ترد گل یاس
خمیده قامت سرو دل آرا
نمی آید صدای شیون و درد
دگر از کلبه ی احزان زهرا
ز در حنانه بالا رفته تا عرش
ز پشت در بود دودی هدیدا
فدک تاج و نگین ملک شاهیست
که غاصب می برد آن را به یغما
شهید خط خونین ولایت
که جان را می کند بر دوست اهدا
نمی جویم مزار و بارگاهش
مگر در قلب هر مشتاق شیدا
علی بی فاطمه یک کوه ماتم
و زهرا بی علی تنهای تنها
#نیره_جهانشاهی_بم