شعر حضرت رقیه(س) منکه ازهجر پدر غمیده ام ازفراقش روز وشب نالیده ام بادودست بسته و قلبی حزین بزم شام وطشت زر را دیده ام من چهل منزل میان کاروان از عدو زخم زبان بشنیده ام من ز زهرا مادرم دارم نشان شاهدم باشد تن کاهیده ام از زمین کربلا تا شام غم جز مصائب از عدو نادیده ام لب نهادم برلب خشک پدر لعل پر خونش زغم بوسیده ام وقت ره رفتن بگیرد دست من عمه ی مظلومه ی رنجیده ام عالمی از ناله ام بیدار شد گرچه در ویرانسرا خوابیده ام من برای مردم صاحب نظر الگوی مهر و وفا گردیده ام از شمیم گلشن روی پدر خوشه های معرفت را چیده ام علی قاسمی(شمیم)