الا ای حکیم بلند آستان که بر ما گشودی در باستان ندانم که گویم سخن گفته‌ای که از گنج معنی تو در سفته ای چو بر رخش اندیشه‌ها تاختی درفش سخن را بر افراختی نبشتی چو شهنامه‌ی شاهوار همان خسروان نامه‌ی استوار یکی گنج پر رنج آمد پدید که دیگر چنو در جهان کس ندید تو بر طاق گردون بلند اختری مهین بخردی پر بها گوهری نمیری تو تا جاودان زنده‌ای که تخم سخن را پراکنده ای کنون با هزاران سلام و درود بخوانیم بر یاد تو این سرود چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد