• توی ‌سبک‌ها، مرا طوری بخواه که شبیه تو باشم، معادله‌هایم را با خودت موازنه کن. یک سال، بدون چشم به اجابت، دعاها را ورق زدم که معروف آسمان باشم. • با «اسئلك» ها دمخور شدم. خواهش، خودِ برآورده شدن بود. همینکه مسئله ای توی دلم آمد، گفتم «تو». آنقدر گفتم تو، تا که شبیه ت باشم. یک سال خودم را برایت شیرین کردم. برای امروز. صدایم بالا می آید؟؟؟ اسم‌هایت را قربانشان بروم دانه دانه حفظ کردم، یادداشت کردم و آویزانِ خانه دل، خانه‌ام روشن است. • آمده ام، که برایم، خودت را تقدیر کنی. به اندازه روزهای مانده از زندگی‌ام، تقسیم بشوی و با من باشی. که فراموشی، که هزار جور ترس، که بی‌دعایی از من دور باشد. آمده ام، که پناه ببرم از سالی، که مبادا بدون تو بر من شروع شود. «سمعِ حاضر» یعنی اجابتِ آنی. دل آدم را که شناورِ نیاز شده، یک جایی قرص می‌کند رجب! به همین نسیم های سرحالِ خنک مشهور است. همین اجابت‌های درلحظه! !