یک روزی به یک اداره ای رفتم برای انجام یک کاری اون مسئول از پشت میزش سؤالی از حقیر پرسید و من به دلیل لکنت زبان مقداری با تاخیر جوابش را دادم و آن کارمند جلوی همه ی مردم با حالتی آمیخته از ناراحتی و بی حوصلگی و تمسخر گفت برو آقا، وقتِ مارو نگیر... این دو بیت رو از لسان همه عزیزانی که لکنت زبان دارند نوشتم، بلکه بعضی ها بخونند و این بیماران رو بیشتر درک کنن👇 با لکنتی که کرده تلاطم چه می کشم با خِجلت از تحمّل مردم چه می کشم تو از شنیدن سخنم خسته میشوی حالا ببین که من به تکلّم چه می کشم ✅کانال رسمی شعر و سبک حاج امیر عباسی در پیام رسان ایتا 👇 https://eitaa.com/sherosabk