می‌شناسی منو، نوکر بدکار تو هستم جز بار گناه هیچی ندارم توی دستم حق داری اگه از منِ بی‌چاره بِرنجی بخشیدی هزار بار ولی باز توبه شکستم عاشق نشدم لایق دیدار تو باشم من با همه بودم ولی با تو ننشستم من نوکر پست‌و، تو نعم الأمیری حق داری که از من، هی روتو بگیری من حقّمه که، لایق نشدم من حقّمه چون، عاشق نشدم دردای بزرگی تو دلِ مردم دنیاست پیش همیم امّا دلامون تنهای تنهاست هر شب یه غمی هست که یه قلبی رو سوزونده هر دل پر یک دردِ و هر سینه چه غوغا بی‌چارگیه ما رو همه دیدن و گفتن باید برسه اون‌که دوای همه درداست درد اینه که نیستی، بی‌زارم از این درد من سر به بیابان، می‌ذارم از این درد دردت منو کشته، دردت به سرم آقا نکنه، من دردسرم؟ من حقمه که، لایق نشدم من حقمه چون، عاشق نشدم