. . روزی عمرو بن عاص به معاویه گفت: . نزد حسن بن علی بفرست و بگو بالای منبر رفته و خطبه بخواند . شاید در سخن گفتن عاجز شود  و بدین وسیله او را در هر محفلی از این جهت مسخره خواهیم کرد . . معاویه نزد ایشان فرستاد. امام بالای منبر رفت، در حالیکه مردم و رؤسای اهل شام جمع شده بودند، امام حمد و ثنای الهی گفت، آنگاه فرمود: . . ای مردم! . هر که مرا می شناسد که مرا می شناسد  و آن کس که مرا نمی شناسد، بداند . من حسن پسر علی بن ابی طالب هستم. من پسر پیامبر خدایم. . پسر آن کس که خداوند، زمین را برایش پاک و سجده گاه قرار داد . من پسر چراغ فروزان و فرزند پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده و بیم رسانم. پسر آخرین پیامبران و پیشوای فرستادگان و رهبر پرهیزگاران و برگزیدۀ پروردگار جهانیانم . . من پسر کسی هستم که بعنوان رحمت به سوی جهانیان فرستاده شده  و من پسر کسی هستم که بر جن و انس برانگیخته شد . . معاویه که از سخن امام به سختی افتاده بود . سخن ایشان را قطع کرد و گفت: . ای ابا محمد! . از این سخنان ما را واگذار  و از ویژگیهای خرما برای ما سخن بگو -قصد او آن بود که امام خجالت کشیده و سخن نگوید-. امام فرمود: . . آری، خرما به وسیله باد باروَر می شود  و حرارت خورشید آن را می پزد  و خنکی شب آن را خوشبو و تازه اش می کند. . آنگاه امام به سخن اول خود بازگشت و فرمود: من پسر کسی هستم که خواستنش به درگاه خدا پذیرفته می شد . . من پسر کسی هستم که شفاعتش مقبول قرار می گیرد. من پسر کسی هستم که نخستین فردی است که از زمین مبعوث می گردد. . . من پسر کسی هستم که درِ بهشت را می کوبد و در برایش گشوده می شود و داخل آن می شود . من پسر کسی هستم که فرشتگان در جنگ به یاریش می شتافتند و غنایم برایش حلال گشت . به وسیله ترس از فاصله یک ماه یا بیشتر یاری شد . امام در این سخنان بود، تا اینکه دنیا بر معاویه تیره و تار شد  و از اهل شام و غیر آنان هر که امام را نمی شناخت او را شناخت . معاویه گفت: ای حسن! آرزو داشتی که خلیفه شوی، اما خلیفه نیستی امام فرمود: . خلیفه کسی است که به روش پیامبر عمل کند  و به اطاعت الهی گردن نهد  و . کسی که ستم می کند و سنت های الهی را تعطیل گذارده  و به دنیا همچون پدر و مادر خود دلبستگی دارد .  و بندگان الهی را بردگان و مال خدا را غارت می کند، خلیفه نمی باشد، ولکن او کسی است که به زور حکومتی را به چنگ آورده . .  و از آن به مدت کوتاهی بهره می برد  و به زودی دورانش پایان می یابد . . لذتش تمام شده و تبعات آن بر عهده اش باقی می ماند  و اینگونه می باشد که خداوند فرموده: . و نمی دانی شاید آن آزمایشی برای شما باشد و بهره مندی تا مدتی کم (الانبیاء: 111) . آنان را چند سال بهره مند ساختیم آنگاه آنچه به ایشان وعده داده شده بود (عذاب الهی) فرا رسید(الشعراء: 205) . . و آنچه از آن بهره مندند، ایشان را بی نیاز نمی کند.   و آن گاه با دست به معاویه اشاره کرد، و از منبر پائین آمد. (الشعراء: 207)