#داستان_کوتاه
#زنده_به_امید
🖍🖍حضرت عیسی بن مریم (علیهماالسلام) نشسته بود و نگاه می کرد به مرد زارعی که بیل در دست داشت و مشغول کندن زمین بود.
✅ حضرت عرض کرد: خدایا! آرزو و امید را از زارع دور گردان، ناگهان زارع بیل را به یک سو انداخت و در گوشه ای نشست.
✅ حضرت عیسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! آرزو را به او باز گردان، زارع حرکت کرد و مشغول زراعت شد.
💢 حضرت عیسی (علیه السلام) از زارع سوال نمود: چرا چنین کردی؟
◀️ گفت: با خود گفتم تو مردی هستی که عمرت به پایان رسیده، تا کی به کار کردن مشغولی؟ ، بیل را به یک طرف انداخته و در گوشه ای نشستم.
♨️ بعد از لحظاتی با خود گفتم: چرا کار نمی کنی و حال آن که هنوز جان داری و به معاش نیازمندی، پس به کار مشغول شدم...
📘📘 یکصد موضوع پانصد داستان ، ص۶۳
🚩سیره۱۱۰ ◀️ عضو شوید ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1239351419Cb7602132f3