چراغ افروخته، چراغ ناافروخته را بوسه داد و رفت
این کلام شاعرانه، شاید موجزترین و عمیق ترین بیانی است که رابطه مرموز و عرفانی مولانا و شمس را توصیف کرده است. فارغ از جنبه های ادبی و هنری، آنچه در ورای ظاهر این کلام وجود دارد نکات ظریف اخلاقی و رفتاری در حوزه تعاملات حقیقت جویان عالم است. برخی از این معانی به فهم ناقص بنده عبارتند از:
یک- آنکه شعله ور از حقیقت است نمی تواند در قبال خاموش ماندگان اطرافش بی تفاوت باشد! سلوک در مسیر حقیقت مانند راه رفتن است، همیشه دستی در پیش باید و دستی در پشت!
دو- آن که خاموش از شعله حقیقت است، نیازی به نصیحت و قیل و قال ندارد! نیاز او افروختن است و جز در سایه تجربه حقیقت و افروختگی درونی، بهره ای از نورانیت نخواهد برد!
سه- افروختن جان مشتاقان، فعلی لطیف و عاشقانه است.
چهار- رسالت شعله وران حقیقت، افروختن جانهای مستعد است و چون این مهم را به انجام رسانند، باید که بروند تا یافتن جانی دیگر و بوسه ای دیگر!
پنج- شمسها همیشه شعله ای می زنند و برای همیشه گم می شوند! اگر هجران شمس نبود، مولانا دیگر مولانا نمی شد! و شاید از همین بود که فرمود: «أَكثروا الدعاء بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم»، یعنی بسوزید و بنالید، که روشنایی جان شما از همین نالیدن و فراق ابدی است.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
👌 رسانه «پاتوق بچه شیعهها» را در شبکههای اجتماعی ایتا، بله، اینستا، تلگرام، واتساَپ، روبیکا و سروشپلاس دنبال کنید:
👉
zil.ink/shia_patogh 👈
در ایتا
🆔
https://eitaa.com/joinchat/317194240C38f5bdcffb