مترس از خشم طوفان و عَلم کن بادبان‌ها را دل ما کشتی نوح است سِیْر بی‌کران‌ها را مترسانیدمان از های و هوی پوچ این امواج که ما چون پیرهن از تن درآوردیم جان‌ها را رجز لالایی ما بوده تا بوده چه باک از مرگ که در گهواره می‌دیدیم خواب آسمان‌ها را زمین می‌خواست ما دل‌بستگان نام و نان باشیم پریدیم و رها کردیم اما آشیان‌ها را نخواهد ماند جان ما در این نُه‌توی تاریکی شهابی تازه روشن کرده چشم کهکشان‌ها را