* به گام با کاروان حسینی* عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بزرگواران 🌹 در ادامه ی مطالب گذشته مربوط به ورود حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام، امروز میپردازیم به تجمّع سران قبایل و طوایف و عشیره های عرب کوفه در منزل مختار إبن أبو عبید ثقفی و بیعت نمودن با حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام به نیابت از طرف حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام. در مطالب گذشته که ارسال شد خدمت شما عزیزان ملاحظه کردید حضرت مسلم إبن عقیل و چهار یار همراهش به سرپرستی قیس إبن مُسهّر صیداوی به فرمان امام علیه السلام در روز ۱۵ رمضان سال شصت هجری مکّه ی معظّمه را به قصد کوفه ترک کرده و دور از چشم مردم به صورت پنهانی روز پنجم ۵ شوّال پس از ۲۰ بیست روز تحمل رنج و سختی ها شبانه وارد کوفه گردیدند؛ آنگاه پس از ورود به کوفه حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام به منزل مختار إبن أبوعبید ثقفی یکی از شیعیان سینه چاک و مریدان مخلص امام علی علیه السلام رفت و برای مدتی در خانه ی مختار سکونت کرد. اما بعد... به گواهی تاریخ، در باب ورود حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام نوشته اند: فردای آن روزی که مسلم إبن عقیل به خانه ی مختار وارد شد مختار و دیگر کسانی که از ورود آن جناب به کوفه آگاهی پیدا کرده بودند تصمیم گرفتند تا دیگر شیعیان و سران شیعه که از ساکنان کوفه بودند را به حضور حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام فرا بخوانند و از این رو دعوت کنندگان امام علیه السلام را با بیعت کردن به نیابت از طرف آن حضرت با حضرت مسلم علیه السلام آشنا نمایند. از این رو قیس إبن مُسهّر صیداوی گفت: اینجانب خطر مأموران و شرطه های حکومتی را به جان خریده تا اهالی کوفه را از ورود جناب مسلم به خانه ی مختار باخبر نمایم. این کار تا حدودی برای صاحب خانه ( مختار ) و قیس إبن مسهّر صیداوی خطرناک و ناخوشایند بود و ممکن بود جان و مال و سلامتی اهل خانه را به خطر بیندازد اما مختار علیه الرّحمه با سنجیدن همه ی جوانب و در نظر گرفتن موقعیت سیاسی و اجتماعی خود و قرابت و قوم و خویشی که با حاکم کوفه نُعمان إبن بشیر انصاری داشت و در واقع دختر نعمان همسر مختار بود. او با شهامت تمام به مسلم إبن عقیل قول داد که تا آخرین قطره ی خون خود در رکاب شما جانفشانی کرده و از هیچ چیزی واهمه ندارم، از این رو قیس إبن مسهّر صیداوی رحمه الله علیه نیز با شجاعت و شهامتی که داشت گفت من نیز همانند مختار این خطر را به جان خریده و سران شیعه و بزرگان بلد را به حضور شما فرا میخوانم،سپس از تاریکی شب استفاده کرده و با فرزندان شدّاد أرحبی ( عبدالله و عبدالرحمان ) به خانه های سران و بزرگان قوم و زعیمان شیعه رفته و همه ی آنان را از ورود حضرت مسلم إبن عقیل علیه السلام به کوفه مطلع نمودند. به گواهی تاریخ، نخست زعیمان و بزرگان کوفه به استقبال آن حضرت شتافتند و در منزل مختار به دستبوسی آن بزرگوار مشرّف گردیدند؛ اولین نفر از بزرگان انجمن، سلیمان إبن صُرَد خزاعی و افراد قبیله اش بودند که به حضرت مسلم إبن عقیل خوش آمد گویی کرده و دست و روی مبارکش را بوسیدند. سلیمان إبن صرد گفت: ای فرزند جوانمرد و شیردل عقیل؛ ای فرستاده ی پسر دختر پیامبر، آمدنت را به این شهر به فال نیک گرفته و مقدم مبارکت را خیر و گرامی میداریم، امید است ورود شما به این شهر پیش زمینه و مقدمه ایی باشد برای وصال یار و آمدن سید و سالارمان حسین که روز و شب چشم انتظار او هستیم. مسلم إبن عقیل در حق آنان دعای خیر کرده و فرمودند: جزاکم الله خیرا فی دنیا والآخره . همانگونه که شما از یاد و نام و ذکر حسین لحظه ایی غافل نمیشوید امام علیه السلام نیز هر روز و شب به فکر شما و رهایی شما از زیر استکبار و استبداد دستگاه جور بنی امیه است تا به توفیق الهی شما را از زیر بار ننگ و ذلت یزیدیان نجات دهد، پس شما نیز باید با تلاش و همت و سعی بی دریغ خود در این راستا بکوشید. در میان جمع حاضر پیرمرد ریش سفیدی از زعیمان شیعه به نام (أبو ثمامه ساعدی )رحمه الله علیه برخواست و رو به مسلم إبن عقیل علیه السلام کرده و گفت: به خدایی که محمّد صلی الله علیه واله را به نبوّت برانگیخت و خاندانش را سید و اشرف عالمین قرار داد سوگند میخورم که تا آخرین قطره ی خونی که در بدن دارم از اهداف این نهضت پاسداری کرده و خود و افراد قبیله ام تا پای جان در رکاب شما جان فشانی نماییم؛ نام من أبو ثمامه صاعدی است که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه واله او را درک کرده و در زمان جانشین بر حقّش علی مرتضی دوشادوش پسر ابوطالب علی علیه السلام در جنگ های جمل و صفّین و نهروان که بر او تحمیل کردند حضور داشته ام ، جوانی خود را صرف خدمت به رسول خدا و تعالیم اسلام کرده ام و اینک در سن پیری میخواهم چند صبای باقی مانده را صرف خدمت به جگرگوشه ی رسول خدا سید و سالار و سرورم حسین إبن علی علیه السلام نمایم. شیعیان کوفه دسته دسته به خانه ی مختار می آ