اگر مقصدی و  عشقی و رویایی نباشد، و ندانی به کجا می خواهی بروی و هدف از این بودن و رفتن چیست، رفتن چه معنایی جز بیهوده رنج کشیدن و در یک دایره بسته چرخیدن و بدون لذت نفس کشیدن خواهد داشت؟ باید بدانی که به کجا می خواهی بروی و رویایی باید داشته باشی و اگر نمی دانی به کجا می خواهی بروی و برسی و رویایی نداری و عاشق نیستی، همین جا بنشین، حرکت نکن، بمان و بنشین و به گذشتن لحظه ها و طلوع و غروب خورشید نگاه کن و روزها را بشمار و امروز را هم چون دیروز زندگی کن، نسیم اینها را میان تاریکی و ظلمت شب، در گوش پرنده ای که درون قفس به چگونه رفتن می اندیشید، خواند و رفت و پرنده ماند و میله های قفسی که بین او و آزادی و رویایش قرار داشت. 💛@shirintarinzekr 💛