اِی سیه‌پوشِ عزایِ فاطمه تعجیل کُن یادگارِ جلوه‌هایِ علقمه تعجیل کن مانده بر راهِ تو چشمِ مادرِ مظلومه‌ات ذوالفقارِ کوچه‌هایِ واهمه تعجیل کن بانویی با چادری خاکی و دستی بر کمر اشک‌ریزان کرده نامَت زمزمه تعجیل کن آشنایِ عرش مانده مخفی از چشمانِ‌ فرش فرش را کُن عرش و برپا مَحکمه تعجیل کن یاس را احساس را دستانِ بر دَستاس را جان‌به‌لب‌ بین و بده جان بر همه تعجیل کن پاره‌هایِ آن سند را از میانِ کوچه‌ها جمع کن بهرِ دفاع از فاطمه تعجیل کن قصّه‌یِ این عاشق و این انتظارِ وصل را با شهادت در رَهَت دِه خاتمه تعجیل کن @Shoaraye_aeinimadhankermanshah