شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
#روضه #بخش_دوم #شب_سوم_محرم #سید_رضا_نریمانی عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇 @Shoaraye_aeinimad
امشب برایت دخترت مرثیه می‌خواند آزرده شد روحم همانند تو بابا من آنکه آنکه سرش پی در پی افتاد از نوکِ نی تو آنکه کنار نیزه‌ات افتاده از پا من ماهِ کبود من بیا تا صبح بشماریم تو بیشتر از شمر سیلی خورده‌ایی یا من؟ قصه‌ی ناقه و آن نیمه‌ی شب یادت هست به زمین خوردمو دیدم کمرم زخم شده زجر هم مثل مقیره چقدَر هم بد میزد زیر شلاق و لگد بال و پرم زخم شده -- گفت حالا که آمدی بابا یا مرا با خودت ببر یا باش راستی دختری که آن کوچه‌ست کتکِ سیر خوردم از باباش -- چگونه شکر گویم این مثالِ ناگهانی را کمان ابروی من خوشحال کردی قد کمانی را چگونه یافتی ما را در این ویران‌سرا امشب گرفتی از صدای گریه‌ام شاید نشانی را سرت را از طبق برداشتم بایاریِ عمه چهل منزل تحمل کرده‌ام این ناتوانی را حلالم کن، که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بردم شیوه‌ی شیرین زبانی را خبر دارم شبی کنج تنوری میهمان بودی به جا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را به قول تازیانه من یتیمی دردسر سازم معطل می‌کنم با زخم پایم کاروانی را لبت را قاریِ قرآن هزاران بار می‌بوسم که تشت زر ببیند راه و رسم قدردانی را اگرچه دخترانِ شام تحویلم نمی‌گیرند نیاوردم به روی خویش این نامهربانی رادل آسمان میل دارد ببارد که ویران نشینیِ ما گریه دارد سر انگشتِ مشکل گشایم ضعیف است که خار از کف پای من دربیارد بیا تا تماشاچیانم نگویند که این طفل آواره بابا ندارد بیا تا که همسایه‌های این خرابه برایم دگر نان و خرما نیارند عجب روزگار عجیب و غریبی‌ست یهودی مرا خارجی می‌شمارد الا خیزران خورده‌ی مجلسِ تشت غم تو گلوی مرا می‌فشارد -- تا رفتم از حال، گوشواره خلخال، گم کردم اینا چیزی نیست، بابا تو گودال، گم کردم با صورتم، چیکار کنم فقط بگید کدوم طرف فرار کنم چجوری دست به موم زدن منو درست جلو سرِ عموم زدن خشکه حلقومم، گفتم مظلومم، بدتر زد بعد از حق حق‌ها، تا دید آرومم، بدتر زد یه جوری زد، که جون بدم یه روز بیاد زجرو بهت نشون بدم همون که قد بلندتره یه ساعتم از زدنم نمی‌گذره این پهلو ناقص، این بازو بی حس، ای بابا مارو چرخوندن، مجلس به مجلس، ای بابا یه شهری و سریک کنن فقط می‌خواستن عمه‌مو کوچیک کنن چطور بگم که پیر نشد این خونواده مردش‌ هم اسیر نشد بند اومد راه‌ها، دست بد خواها، سنگین بود هر کی سنگم زد، باریکلاها، سنگین بود یتیمو با طناب زدن سرِ تو رو تو بغل رباب زدن برا یه زن بده غمش زمین که می‌خوره نباشه محرمش --- من از عمو عباس توقع دارم چند وقت است از اوهم خبری نیست که نیست عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇 @Shoaraye_aeinimadhankermanshah