#ویژه
خاطره ای جالب از شهید حسین محرابی
یک روز تو خیابون احمد آباد در حال راه رفتن بودیم،که حسین آقا از اوضاع حجاب و پوشش خانم ها در اون مکان به شدت ناراحت شدند.
گفتند جرات نمی کنم حتی لحظه ای چشم هام روبه روم رو نگاه کنه...
گفت مگر این خانم ها که این طور وارد خیابان میشن برادر یا شوهر یا پدر ندارن؟!
بعد متوجه صدای اذان مغرب شدند وگفتند که دیگه امر به معروف ونهی از منکر زبانی فایده نداره رفتن واز جلو یک مغازه یک کارتن آوردندو من متعجب او را نگاه می کردم.کارتن رو باز کردوایستاد وباصدای بلند شروع کرد به اذان گفتن!
مردم همه نگاه می کردن اصلا نگاه های مردم براش مهم نبود شروع کرد به نماز خواندن.
من خیلی خجالت کشیدم.
رفتم،یک متر اون طرف تر ایستادم 😒کاش اون روز می رفتم وبا افتخار کنارش می ایستادم.
آدم هایی که در حال رفت و آمد بودند مثل آدم های متحجر به او نگاه می کردند.
نمازش که تمام شد کارتن رو برداشت و گذاشت سر جاش وگفت الان باید با کار عملی امر به معروف را انجام داد ومن الان معنی حرف یک سال پیش او را می فهمم...
خاطرات همسر شهید مدافع حرم حسین محرابی
🌸شادی روح شهید بزرگوار صلوات🌸
🔵اطلاعرسانیمراسمشهداکشور🔵
@shohada_keshvar