زندگی نامه شهید حسینعلی کرمانی کارلادانی فرزند مهدی « سومین شهید خانواده » شهید حسینعلی کرمانی در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۴۵ در محله منارجنبان اصفهان به دنیا آمد و همان طور که قبلا به شرح زندگی دو برادر شهیدش ذکر شد، پدرش به خاطر عشق به مولا امیرالمومنین (ع) نام فرزندانش را با نام علی همراه کرد. اسم او را حسینعلی تهاد. مادرش می گفت: هشت ماهه بودم که وی به دنیا آمد و ابتدا دکتر ها می گفتند: او در شکم مادر از دنیا رفته است و وقتی برای زایمان به بیمارستان رفتم، هیچ لباس و لوازمی برای نوزاد نبردیم اما تقدیر الهی اینگونه بود که او سالم به دنیا بیاید و نوزاد را در یک ملافه  بیمارستانی قرار دادند و تحویل ما دادند و آن را به خانه آورده ایم. درست این ماجرا در ۲۰ سالگی حسینعلی دوباره اتفاق افتاد و این بار پیکر بی جان او را در کفن سفید پیچیدند و تحویلمان دادند که من این دو واقعه و این لحظه را هرگز از یاد نمی برم. به هر حال تقدير الهی این گونه بود که او سالم بماند و زمانی به یاری دین خدا برخیزد. دوران کودکی را پشت سر گذاشت و هنگامی که پا به دبستان گذاشت هم زمان به کار کردن علاقه مند شد و همراه پدر جهت برداشت میوه های باغ به او کمک می کرد. یک لحظه از کار کردن خسته نمی شد و حتی علاوه بر کمک به پدر و مادر در امر کشاورزی باغات مجاور نیز به کمک همسایگان می رفت. چون در خانواده همه مذهبی بودند، حسینعلی هم از همان کودکی نماز و روزه و اعتقادات دینی و تعلیمات لازم را فرا گرفت و اغلب در سه نوبت صبح و ظهر و شب جهت اقامه نماز به مسجد می رفت. انس عظیمی به نماز و مسجد پیدا کرده بود، شرکت در جلسات قرآن دعا احیا و عزاداری های ائمه اطهار، مخصوصا در ماه محرم و صفر را دوست می داشت و حتما در آن شرکت می کرد و روز به روز به معنویت و خالص کردن روح ادامه می داد. آنقدر خلوص داشت که وقتی به جبهه رفت، جهت اقامه نماز جماعت بعنوان امام جماعت جلو می ایستاد و سایر رزمندگان پشت سر او اقتداء می کردند. در جبهه قبری حفر کرده بود و شبهای جمعه بداخل آن می رفت و با خدای خود مناجات می کرد و نماز شب می خواند. به حرام حلال خدا بسیار مواظبت می کرد و گاهی که از جبهه برمی گشت اگر احیانا لباسش درجنگ پاره شده بود آن را وصله می زد که بتواند دوباره از آن استفاده کند. در دوران انقلاب هم مانند همه جوانان در صحنه ها حضور داشت، از شرکت در راهپیمایی ها گرفته تا حضور در جلسات روشنگری. وی در هنگام جنگ به همراه دو برادر دیگرش در جبهه بودند. زمانی که دو برادرش (عبدالعلی و حسنعلی) شهید شدند مصمم تر شد که سنگر آنها را خالی نگذارد. یک بار که از جبهه به مرخصی آمد به مشهد مقدس رفت و وقتی در مشهد بود عملیات بزرگی انجام شد حسینعلی از این بابت بسیار ناراحت شده بود که چرا در آن عملیات حضور نداشته است و از ناراحتی کیف دستی خود را بر زمین می کوبد و می گوید: چرا من لیاقت شهادت را نداشتم. یک بار هم به علت مجروحیت به مرخصی آمد و مدت ده روز در خانه استراحت کرد و دوباره به جبهه های جنگ اعزام شد. بارها به منطقه جنگی کردستان و جنوب رفته بود. تا اینکه در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو شرکت کرد و بالاخره به آرزوی دیرینه او رسید و در تاریخ ۱۳۶۵/۰۶/۲۷ بر اثر اصابت ترکش جان به جان آفرین تسلیم و به دیدار دو برادر شهیدش "حسنعلی و غلامعلی" پیوست و به عنوان سومین شهید خانواده در دفتر خاطره ها جاودان ماند. و پس از انتقال پیکر مطهرش به اصفهان بر روی دستان پر شور امت اسلامی تشییع و در گلستان شهدا به خاک سپرده شد. « روحش شاد » @monarjonban