فرازی از زندگی نامه شهید شکرالله نبی پور قاسم این شهید بزرگوار در تاریخ ۱۳۳۳/۰۲/۱۲ در روستای تیران و کرون به دنیا آمد و دوران کودکی را در همان روستا سپری کرد. فرزند دوم خانواده بود که به شکرانه تولد این نوزاد نام وی را شکرالله گذاشتند. از کودکی حوادثی برایش رخ داد که صلاح و مصلحت در زنده بودنش بود. در شش ماهگی به بیماری روماتیسم مبتلا شد که با دارو و درمان بهبودی پیدا کرد. همچنین وقتی مادرش آب جوش را آماده کرده بود برای پخت نان، شکرالله نو پا در حال حرکت به دیگ برخورد می کند و داخل آن می افتد و بخش هایی از بدنش می سوزد. یک بار هم به همراه برادرش جهت چرانیدن گوسفندان به بیابان رفته بودند که به دلیل بارش تگرگ زیاد و سردی هوا، برادرش در سرما از دنیا می رود و شكر الله هم به شدت سرما زده می شود اما جانش نجات پیدا می کند. شکرالله تا کلاس اول راهنمایی درس خواند اما بعد از آن جهت کمک به پدر به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد و مخصوصا زمانی که پدرش به بیماری دچار شد، کار شکرالله دو چندان شد. مثل شمع دور پدر و مادر و خانواده کار می کرد. شهید شکرالله چون در روستا متولد شده بود خلق و خوی صمیمی و مهربانی داشت، انسانی بود دست و دلباز و خوشرو و عاشق عبادت. در مراسم های مذهبی شرکت می کرد و علی رغم مشغله کاری مخصوصا در ایام محرم و صفر به عزاداران خدمت و خود نیز در آن شرکت می کرد. عاشق امام خمینی بود و با فرمان امام عازم جبهه شد و در اولین مرخصی اش از جبهه برخی قصد داشتند او را از رفتن مجدد منع کنند اما می گفت: بچه های مردم در جبهه مثل گل پرپر می شوند آن وقت من اینجا بمانم. شکرالله وقتی در تیران و کرون بود ازدواج کرد و در آنجا دارای دو فرزند شد و چون به اصفهان آمدند شغل مناسب پیدا نکرد و با سختی زندگی را می گذراند. به فرزندانش عشق می ورزید اما آخرین بار که می خواست به جبهه برود همسرش حامله بود و به ایشان گفت: خودت میدانی و خدای خودت، من دیگر مال شما نیستم و باید به جبهه بروم. در یکی از عملیات ها دچار موج انفجار شده بود و مرتب می خندید روز آخر که همسر را ناراحت می دید به او می گفت: بخند که من بروم و من تاب ناراحتی شما را ندارم. از اخرین اعزامش هنوز سه روز نگذشته بود که خبر شهادتش را به خانواده دادند. شهید شکرالله نبی پور حدود چهار سال در مناطق جنگی بود. در آن اوایل هر سه ماه یک بار به مرخصی می آمد یک بار زخمی شد و یک بار موجی و هر بار او را با آمبولانس به اصفها. می آورند ایشان خود راننده آمبولانس بود لذا هر بار که مجروح شد با آمبولانس جابجا می شد. روز آخر حیاتش در جبهه در عملیات کربلای ۵ حضور داشت. در این عملیات ابتدا در موقع اذان ظهر یک ترکش به پیشانی او خورد و زخمی شد آن زخم را پانسمان کردند و اذان مغرب همان روز مجددأ ترکشی به قلب مطهرش اصابت و به این گونه در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد در حالی که ۳۲ ساله بود. شهید شکرالله نبی پور در زمان شهادت دارای ۶ فرزند بود ، به نام های پری ۱۲ ساله ، محسن ۱۰ ساله، سکینه ۹ ساله، غلامرضا سه ساله، عصمت ۲ ساله و نیز زینب سه ماهه که در شکم مادرش بود و پس از شهادت پدرش به دنیا آمد. لازم به ذکر است پس از آوردن پیکر مطهر شهید شکرالله نبی پور به اصفهان و تشیع در محله منارجنبان، او را به زادگاهش تیران و کرون منتقل و در گلزار شهداء آن شهر به خاک سپرده شد. روحش شاد @monarjonban