شهدای محله منارجنبان : فرازی از زندگی نامه شهید محمدحسین نصر اصفهانی فرزند لطفعلی شهید محمد حسین در تاریخ ۱۳۴۸/۱۲/۱۷ مصادف با ماه محرم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. سومین فرزند خانواده و اولین فرزند پسر بود. پدرش کارگری زحمتکش بود که علاوه بر کارگری به باغبانی نیز مشغول بود. شهید محمد حسین چون در اول محرم الحرام به دنیا آمد پدر به خاطر ارادت به حضرت اباعبدالله الحسین نام او را محمد حسین گذاشت. به گفته ی مادرش: محمد حسین از همان ابتدای کودکی علاقه ی خاصی به انجام عبادات به خصوص خواندن نماز داشت و پدرش طریقه ی صحیح وضو گرفتن و نماز خواندن را به فرزند خردسالش آموزش داد. پدر خانواده با تمام تلاش سعی داشت رزق و روزی حلال برای خانواده فراهم کند و محمد حسین نیز با اینکه سن و سال زیادی نداشت برای قدردانی از پدرش در کارهای باغبانی و زراعت به او کمک می کرد. محمد حسین تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان حکمت واقع در محلهی منارجنبان پشت سر گذاشت و اخلاق و رفتار خوب او باعث شده بود که تمام معلمان و کادر مدرسه از او راضی و خشنود باشند و کمک کردن به پدر هم مانع کسب نمرات خوب و عالی او نشده بود. بعد از اتمام دوره ی ابتدایی مقطع راهنمایی را در مدرسه ی شهید هاشمی نژاد گذراند. این دوران یک دوران خاص در زندگی او بود چون مصادف با ایام پیروزی انقلاب شده بود. به گفته ی مادر و پدر با اینکه محمد حسین سن زیادی نداشت اما فعالیت های انقلابی او چشمگیر بود. هر شب به همراه دوستانش برای پخش اعلامیه و شعار نویسی از خانه خارج میشد و مخالفت های پدر هم نتوانست او را در خانه نگه دارد. پدر نگران سلامتی او بود و از آن می ترسید که محمد حسین توسط نیروهای شهربانی دستگیر شود، ولی سر پر شور و انقلابی او را به خارج از خانه می کشاند تا اینکه سرانجام با تلاش و بصیرت همه مردم ایران در ۲۲ بهمن ۵۷ نظام طاغوت سرنگون شد. محمدحسین با اتمام تحصیلات راهنمایی با اینکه نمرات خوبی داشت درس و تحصیل را رها کرد و وارد بازار کار شد و ابتدا در یک مغازه ی کاشی کاری مشغول بود و یک تابلوی زیبای کاشی کاری شده از حضرت علی (ع) از او به یادگار مانده است. او با پس انداز درآمد ماهیانه خود توانست یک موتور سیکلت بخرد تا رفت و آمدش به محل کار آسان تر باشد. با فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین از اولین کسانی بود که به این ارگان مردمی پیوست، فعالیتهای انقلابی و فرهنگی خود را در بسیج ادامه داد، شبها نیز به باشگاه می رفت و در آنجا ورزش کاراته را تمرین می کرد و با استعدادی که داشت پیشرفت خوبی هم به دست آورده بود. محمد حسین بسیار با محبت و دلسوز و مهربان بود. نسبت به همه ی اعضای خانواده مسئولیت پذیر و مهربان بود. به گفته ی مادرش او تمام خریدهای عمه ی پیر خود را که فرزندی نداشت انجام میداد. هیچ گاه پیش نیامد که کسی از او شکایت کند یا ناراضی باشد. با رفتار بسیار خوبش همه ی اطرافیان را شیفته ی خود کرده بود. سرانجام با شروع جنگ تحمیلی محمد حسین تصمیم گرفت به جبهه های جنگ حق علیه باطل برود. در سال ۱۳۶۴ بود که به صورت جدی تصمیم خود را به پدر اعلام کرد ولی پدر از همان ابتدا مخالفت خود را اعلام کرد. محمد حسین برای اعزام به جبهه حتما رضایت پدر را لازم داشت ولی چون ۱۶ سال بیشتر نداشت شخص دیگری را پنهانی به عنوان پدر خود معرفی کرده بود تا برگه رضایتش را امضا کند. او همه ی کارهایش را انجام داده بود و روزی که عازم جبهه بود همه چیز را به خانواده ی خود اعلام کرد حتی قبل از رفتن برای تمامی اعضای خانواده یک هدیه به یادگار خریده بود که تقدیم آنها کرد. در سال روز پیروزی انقلاب درست ۲۲ بهمن ماه بود که محمدحسین از گلستان شهدای اصفهان به سمت جبهه های جنوب کشور اعزام شد. اولین حضور او در جبهه خیلی طولانی نبود و برای ایام تعطیلات نوروز به خانه برگشت و بعد از چند روزی که اصفهان بود دوباره رهسپار جبهه شد. در سال ۱۳۶۵ پدر و مادر راهی سفر حج بودند بنابراین محمد حسین به عنوان پسر بزرگ خانواده به اصفهان بازگشت تا در مدت نبود پدر، مسئولیت خانه و سایر خواهرها و برادرها را بر عهده بگیرد و امور مربوط به بازگشت پدر و مادر از حج را انجام دهد. این بار حضور محمد حسین در جمع خانواده به طول انجامید و پس از چند ماهی دوباره به جبهه بازگشت. اما پس از مدتی جنگ در جبهه بر اثر اصابت ترکش به کمرش او را به بیمارستانی در اهواز بردند و چند روزی در آنجا بستری شد ولی اجازه نداده بود که این خبر را به پدر و مادر بدهند چون بیم آن را داشت که پدر او را به اصفهان بازگرداند، با بهبودی نسبی که پیدا کرده بود دو مرتبه از بیمارستان به جبهه بازگشت.