فرازی از زندگی نامه شهید سعید نصری نصر آبادی این شهید بزرگوار در تاریخ ۱۳۵۴/۰۴/۲۰ در یک خانواده ی مذهبی به دنیا آمد. خانواده او پر جمعیت بود به طوری که ششمین فرزند خانواده بود. دوران کودکی را با بیماری دست و پنجه نرم کرد تا اینکه به سن مدرسه رفتن رسید و از هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. پس از ترک تحصیل در شغل مکانیک خودرو به کار مشغول شد. فعال بود و به ورزش فوتبال نیز علاقه ی زیادی داشت و اجازه نمیداد یک لحظه اوقاتش بیهوده سپری شود. در هر فرصت کار می کرد و گاهی به عنوان شاگرد اتوبوس به تهران و مشهد می رفت و در عین حال اهل معاشرت و رفاقت با دوستان بود. در دیگران با گرمی و محبت حرف میزد. سعید به نماز و روزه اهمیت فراوان می داد مبارک رمضان اغلب به گلستان شهدا میرفت و گاهی بدون سحری روزه می گرفت. در دوران انقلاب اسلامی نوجوان بود اما به امام خمینی عشق می ورزید و در ورود امام به ایران با دیدن چهره ی او از تلویزیون مرتب صلوات می فرستاد و الله اکبر می گفت در هفده سالگی به عضویت بسیج در آمد و در کلاسها و برنامه های آن حضور فعال داشت. تا اینکه به سن سربازی رسید و جهت سپری کردن خدمت به منطقه کردستان اعزام شد و در نهایت در تاریخ ۷۴/۰۲/۲۰ در منطقه ی سر دشت در حالی که یک دستگاه بی سیم بر دوش داشت و به همراه دو نفر دیگر در حال گشت زنی در منطقه بودند به علت منفجر شدن یکی از مین های باقیمانده از زمان جنگ، سعید و یکی از همراهانش به شهادت رسیدند و به جمع شهدا پیوست و نفر سوم نیز از ناحیه ی پا شدیدأ مصدوم شد.. مادرش می گفت: پس از شهادتش قسمت شد که به سفر حج برویم، در مدینه که بودیم یک شب سعید را در خواب دیدم که به من گفت مادر من آمده ام. شما را فرستادم مکه و هم خودم آمدم و سپس سفارش پدر را کرد که مواظبش باش. « روحش شاد » @monarjonban