پارت سی وچهار🌷🌿 🌹 " شهادت در جوانی" ما در فضای مجازی، گروهی با اعضا فامیل تشکیل داده بودیم. روزی که در گروه معلوم شده بود، حسین به ماموریت رفته، اعضای گروه هر روز ختم صدصلوات و بعد آیت الکرسی برای سلامتی حسین میگرفتم. حسین از این موضوع باخبر شده بود و می گفت:(دیگه کسی حق نداره برا سلامتی من صلوات بفرسته.همین کارها رو می کنید که من شهید نمیشم!) بعدها، همه این ختم رو انجام میدادن ولی در گروه ثبت نمیکردن که حسین ناراحت نشه. یکبار حسین از مادرم پرسید، نظرت درباره ی شهادت من چیه؟ مادرم گفت، هر مادری دوست داره پسرش عاقبت به خیر بشه، من هم دوست دارم شهید بشی، ولی صبر کن سردار همدانی بشو و بعد مثل او شهید شو. حسین گفت شهادت دست خداست ولی من میخوام در جوانی شهید بشم. خیلی زرنگ هستی. میخوای من عمرم رو بکنم، پیر که شدم، بعدا شهید بشم. لذت شهادت در جوانیه. من میخوام در جوانی شهید بشم. من مطمئن بودم که حسین شهید میشه ولی فکر نمیکردم به این سرعت شهید بشه. |خواهر شهید|