؟ 89 یادم هست، بعد از پیاده‌روی، گم شده بودم در ازدحام بین‌الحرمین. گوشه‌ای دنج، سر می‌چرخاندم بین دو حرم؛ لذت تماشا... و گوش می‌سپردم به همهمه زائران، این زیباترین نغمه‌ای که تا کنون شنیده‌ام. مهدی، دوستم بین آن جمعیت مرا دید و کنارم نشست. رو کردیم به گنبد حضرت عباس(علیه‌السلام)... گفتم مهدی! بیا دعایی بکنیم... دست‌هایمان را رو به آسمان گرفتیم. تلالو دل‌انگیز گنبد، فوج‌فوج آرامش را به قلبم سرازیر می‌کرد. آرزویم را همان‌جا، در بین‌الحرمین ثبت کردم: «ان‌شاءالله سال دیگه در محضر اربابم، (علیه‌السلام) باشم...» رو کردم به مهدی و گفتم حالا تو برایم دعا کن. سرم را پایین انداختم و منتظر آمین گفتن شدم. مهدی گفت: «خدایا این عباس‌آقا رو سال دیگه پیش (علیه‌السلام) مهمون کن...» سرم را بلند کردم؛ آمینم رفت بین دعاهای زائران... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ قسمت 88 👇🏻 https://eitaa.com/shohaday_gommnam/28021