🏹🏹💣💣☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️ یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها رو درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها ... چه می کرد. بار اول بلند شد و فریاد زد: «ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از خاک ریز آورد بالا و گفت: «منم!» ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاک ریز و قبض جناب عزراییل را امضاء کرد!!! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!!! ترق!!! ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاک ریز و قبض جناب عزراییل را امضاء کرد!!! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!!! ... چند بار این کار را کرد تا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاک ریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت؛ اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاک ریز سر خورد پایین. یک هو یک صدایی از قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولاکنان رفت بالای خاک ریز و گفت: «من!!» ترق!! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!!!☺️☺️☺️😂😂😂 📔منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک @Shohadaye_khoy