💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷قبل از عمليات قدس 3 بود. باهمت حاج‌محمـد کارهای مخابراتی عمليات را انجام دادیم، حتی خط امن را تا محل رهایی نیروها کشیدیم. حاج محمد گفته بود اجازه رفتنش به عمليات را بگيرم. اما اجازه ندادند. كنار سنگر منتظر نشسته بود. وقتي به او گفتم: فرماندهي اجازه نداد بري عمليات،‌ شُل شد. همان‌ طور به پشت روی خاكهاي خوابید. دستش را گذاشت زیر سرش و با ناراحتی به آسمان خیره شد. با تمام وجودم حس کردم که غمگین و ناراحت است، اشك در چشمش پيچيد. نمی‌دانم چرا به حال خوشی که داشت غبطه می‌خوردم. گفتم: حاج‌محمـد پاشو برو... نیم‌خیز شد و گفت: فرماندهي چی؟ - آنها با من، تو برو... انگار پر در آورد و از روی زمین کنده شد و صدای لبخند و شادی‌اش به عرش رسید. واقعاً برایش مجاهدت و جهاد در راه خدا یک امر مقدس بود. سریع رفت تا به عملیات برسد. عملیات قدس 3 یک‌شب بیشتر طول نکشید و با موفقیت انجام شد. صبح چشم‌انتظار بچه‌ها بودم که برگردند. حاج‌محمـد با پای تیرخورده برگشت.. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید