در کودکی خوابی دیده بود. هنوز هم با یادآوری این خواب احساس می کنم که خود شهید دوباره با همان هیجان برایم تعریف می کند "توی صحرای بیابونی می رفتم که صدایی در گوشم پیچید " عبدالقادر عبدالقادر" نگاه کردم، یک نفر سوار بر اسب با چهره ای نورانی که خودشون رو امیرالمؤمنین معرفی کردند. ندا داد.. عبدالقادر این سنگ رو جابه جا کن. گفتم نمیتونم. خیلی بزرگه ندا داد بلندش کن. دست بردم تا سنگ را بردارم، سنگ مثل پر کاهی بلند شد. نامه ای سبز رنگ و نورانی زیر سنگ بود. امیرالمؤمنین فرمود: این نامه جایگاه تورو نشون میده. 🌹راوی خواهر شهید شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #کانال_شهدای_غریب_شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75