بازم جمعه،بازم عکست،بازم دلتنگی و حسرت یه‌چشم‌خیس ویک دنیادل‌غمگین وکم طاقت شب سرد زمستونی ، همه خوابن تو بیداری که باید تا دم رفتن علم رو تو نگهداری سپیده زد،خبر اومد که پروانه دلش خون شد و شمع دیده لیلی،چنین بی تاب ومجنون شد تو خندیدی و با شادی به سوی شعله ها رفتی بگو با این تن خسته کجا بودی؟ کجا رفتی؟ کجا رفتی که بعد از تو تمام شهر خاموشه همه زخمیِ طوفانن کسی مرهم نمیفروشه تنت چون غنچه پرپر شد، میون آتش کینه خدا هم از میون باغ، گل سرخا رو میچینه دل دریا پر از غم شد و گردابی به پا کرده به مقصد میخوره تیری که از چله رها کرده ✅برگرفته از کتاب سردار دل ها 🌹@omolbaninbahrami کانال شاعر ارزشی (ام.خزان)