⭕️روایت مستندی عجیب و بسیار دردناک از یک مادر شهید 🌹مظلوم ترین مادر شهید ایران مادر شهید میگفت : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم... برام تعجب بود که یک مادر شهید خودش این حرف رو بزند... پرسیدم : منظورتون چیه حاج خانم؟! 🔹 مادر شهید گفت: *پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر آمد مرخصی و به ما در مزرعه کمک میکرد. 🔹 کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، به او گفتند بهخمینی توهین کن ولی یوسف این کار رو نکرد. به من گفتند به خمینیتوهین کن. گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم. 🔹 گفتند: بچه ات را میکشیم. بازهم قبول نکردم. 🔹 پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند... 🔹 گفتند: به خمینی توهین کن؛ بازهم گفتم: نه 🔹 گفتند: کاری میکنیم که از غصه دِق کنی. من رو با جنازه تکه پاره شده یوسفم کردند در یک اتاق و در رو قفل کردند ؛ با جنازه پسرم تنها بودم. 🔹 بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی. گفتم : من مادرم، با من این کار را نکنید، *من طاقت ندارم روی صورت یوسفم خاک بریزم.* گفتند: اگه این کار رو نکنی دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم 🔹 شروع کردم با دستان خودم برای پسرم قبر درست کردن، هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری... انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. 🔸 قبر که آماده شد گفتند خودت باید خاکش کنی... *دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم،گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. *نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت، آخه نه نمازی بر جنازه خوانده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بدهد 🔹 فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو... 🔹 کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش روی صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. 🔹 به راستی مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) ایستادند ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم؟! 🌹شادی روح شهید_یوسف_داورپناه صلوات... 💢کانال خبری @shohadayeiran57