⭕️ارسالی یکی از خادمان امام رضا(ع) 🌸دلنوشته جملات مهربانی ✍️طبق روال هر هفته خودم رو سر ساعت به اتاق تشریفات رسوندم. لباس فرمم رو پوشیدم و جلوی آینه کلاهم رو سرم گذاشتم. پلاستیک لواشک های پذیرایی رو توی جیب سمت راستم ریختم.در اتاق رو بستم و خودم رو به اتاق عود رسوندم. مثل همیشه حاج آقای نظامی داشت عودسوزها رو آماده می کرد.مثل همیشه سلام و احوال پرسی گرمی باهم کردیم و ایشون ذغال های سرخ رو با دقت و مهارت توی یک عودسوز گذاشت و تحویل من داد.منم یک اسپندون برداشتم و اون رو پر کردم و گذاشتم توی جیبم. از حاج آقای نظامی خداحافظی کردم و خودم رو به محل خدمت که این هفته ورودی باب السلام صحن آزاری بود رسوندم. محل های خدمت بچه های عودسوزی بیشتر ورودی صحن های انقلاب،آزادی،رواق امام خمینی و چایخونه حضرته. کنار درب بزرگ باب السلام ایستادم و عودسوز رو دو دستی و با احترام جلوی خودم گرفتم.حسب عادت و برای کسب اجازه از آقا امام رضا رو به گنبد صلوات خاصه رو زیر لب زمزمه کردم.یا امام رضا قربون لطف و کرمت،از ما قبول کن آقا. بسم الله الرحمن الرحیم. هنوز دو ساعت به اذان مغرب و عشا مونده بود و با غروب آفتاب مردم بیشتری دسته دسته به حرم وارد میشدن و به سمت رواق ها و صحن های داخلی حرم حرکت میکردن تا خودشون رو به نماز جماعت برسونن. مقداری اسپند توی عودسوز ریختم.مثل همیشه عطر خوش اسپند امام رضا توی هوای صحن پیچید و با نسیم ملایمی بالا و بالا رفت.خودم از این صحنه خیلی لذت می برم.از اینکه توی ایجاد حال و هوای خوب برای زائرا موثر و مفیدم خیلی خوشحالم. با خودم میگم انشالله همین ذرات دود و عطر اسپند امام رضا شب اول قبر و روز قیامت به نوکری من برای امام رضا شهادت بدن. خونواده ای نزدیک من میان. مادر خونواده میگه بچه ها اسپند!!!. از اونهایی که توی تلویزیون برنامه خندوانه نشون داد!! همگی سلام کردن و منم با لبخند بهشون سلام کردم.خوش آمدید.خوش آمدید.چه بچه های نازی!!ماشالله.از روی عادت دستی روی سر بچه ها کشیدم.پدر خونواده یکی یکی بچه ها رو بغل میکنه و دست اونها رو با دقت از روی دود عودسوز عبور میده و زیر لب صلوات می فرسته. منم بخاطر اینکه زیاد بچه ها رو بالا نیاره خودم و خم می کنم تا راحت تر دستشون به بالای عودسوز برسه.چند لحظه بعد از من خداحافظی کردن و با تشکر دور شدن. زوج جوونی دستشون رو روی عود میگیرن. مرد جوون میگه:حاج آقا سلام.خسته نباشید.ببخشید توی این اسپند شما چی داره که اینقدر خوشبوئه؟ اسپندهای بیرون این عطر و بو رو نداره.گفتم:سلام علیکم.اولا این اسپند امام رضاست.دوما اینها اسپند تنها نیست و هفت هشت قلم گیاه خوشبو و معطر دیگه مثل میخک و گلپر و عود و غیره هم هست که من هم اسم خیلی از اونها رو نمیدونم.البته ما خودمون کندر هم به اون اضافه می کنیم.این اسپندها رو خود بچه های قسمت عودسوز تهیه و ترکیب می کنند و برای همین به غیر از حرم جای دیگه این اسپندها پیدا نمیشه. زائر:حاج آقا میشه کمی از این اسپندها به ما بدید برای مریض میخوایم .گفتم: من خودم مقدار کمی اسپند همراه خودم دارم. اگر تبرّکی میخواهید می تونید از دفتر نذورات روبه رو تبرّکی بگیرید. خانمی که بغض کرده بود گفت:حاج آقا میشه برای من هم اسپند توی عودسوزتون بریزید.حاجتی دارم.لطفا برامون دعا کنید.گفتم:چشم و مقداری اسپند توی عودسوز ریختم و صلوات فرستادم و گفتم انشالله حاجت روا بشید و هرچی از خدا و امام رضا میخواهید بهتون بدهند. خانواده ای با یک بچه معلول روی ویلچر نزدیک شد.مادر خونواده دست روی دود عودسوز گرفت و کشید به سر و صورت و دست و پای بچه.وقتی این بچه های کوچیک و معلول رو می بینم خیلی دلم به درد میاد. یا امام رضا این بچه های معصوم رو شفا بده.میدونم که نمی گذاری هیچ زائری دست خالی از حرمت بیرون بره. یکی یکی دختر بچه های ناز و خوشگل و با حجاب با خونواده هاشون به سمت من میان.لذت می برم این بچه های کم سن و سال رو با این حجاب قشنگ می بینم.از روز اول شروع به خدمتم در قسمت عودسوزی نذر کردم تا موقعی که زنده باشم و لیاقت خادمی امام رضا رو داشته باشم در زمان خدمتم به هر دختر بچه محجّبه یک عدد لواشک پذیرایی تبرّکی به عنوان تشویق هدیه بدم.ماشالله چه دختر خوشگل و باحجابی!! چه چادر قشنگی سرش کرده ،حضرت زهرا نگهدارش باشه انشالله .لواشکی رو از جیبم در آوردم به دختر بچه با نمک و محجّبه دادم و دستی روی سرش کشیدم. دختر بچه قند تو دلش آب شد و لواشک رو سریع از من گرفت.فکر کنم دختر بچه ها لواشک رو از شکلات بیشتر دوست دارن.لواشک یادآور خاطرات خوش کودکی همه ماهاست.پدر و مادر دختر هم کلی ذوق کردن و تشکر.