⭕️به استقبال اجلاسیه کنگره بین المللی شهدای مدافع حرم ۱۶ و ۱۵ آذر ۱۴۰۲ --- تهران ⏪همسر سردار شهید حاج حسین همدانی می گوید: دخترم سارا برای بابایش چای برد. حاج حسین مقداری سوهان برداشت تا چای را با آن بنوشد. دخترم به او گفت: بابا! شما بیماری قند دارید. چای را با سوهان نخورید. همانطور که من و دو تا دخترهایم، روبروی همسرم نشسته بودیم، نگاهی به ما کرد و گفت: بیماری قند را رها کنید. من این بار که به سوریه بروم، قطعا شهید می‌شوم! دخترها خیلی به پدرشان وابسته بودند؛ تا این حرف از دهان حاج حسین بیرون آمد، ناراحت شدند و زیر گریه زدند. به دخترانم گفتم: ناراحت نباشید. گریه هم نکنید. بابای شما از اول جنگ توی جبهه‌ بود و خدا تا الآن او را برای ما حفظ کرده است. از این به بعد هم انشاءالله خدا بابایتان را حفظ می‌کند. بعد با شوخی به حاج حسین گفتم: حاجی! اگر شهید شدی، ما را هم شفاعت کن. حاج حسین گفت: حتما! شوخی را ادامه دادم و گفتم: ببین اگر شهید شدی، ما جنازه شما را به همدان نمی بریم!! حاج حسین گفت: تو را به خدا، زحمت بکشید و جنازه من را به همدان ببرید. من در وصیت نامه ام این را نوشته ام! آنقدر با قاطعیت و محکم این حرف را زد که جرات نکردم به چهره‌اش نگاه کنم! یک لحظه قلبم تیر کشید. احساس کردم حاج حسین رفتنی است و این آخرین دیدار ماست. آن روز حاجی حسابی نورانی شده بود. 💢کانال خبری @shohadayeiran57