🌺🍃🌺🌺
🍃🌺🌺
🌺🌺
🌺
🔺معرفی شهید سعید مسافر:
شهید_سعید_مسافر در ۱ دی ماه ۱۳۶۵ در خانواده ای متدین به دنیا آمد. مادرش از سادات است و پدرش پاسدار انقلاب اسلامی. با توجه به شغل پدر در تهران متولد شد و در سال ۱۳۷۲ از تهران به گیلان و روستای سادات محله از توابع صومعه سرا نقل مکان کردند. او دوران تحصیل خود را از همان مکان شروع کرد و سپس درسال ۱۳۷۹ در شهرستان رشت و در محله باهنر سکونت گزیدند و در مدرسه شهید بیگلو به ادامه تحصیل مشغول شد و از همان سال ها بود که فعالیت های فرهنگی خود را در مسجد علی بن ابیطالب(ع) شروع کرد. شهید مسافر پس از اخذ مدرک دیپلم در سال ۱۳۸۵ به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و در سال ۱۳۸۶ به آرزوی دیرینه خود یعنی عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید و بعد از گذراندن دوره آموزشی درتیپ میرزاکوچک خان لنگرود مشغول به کار شد و در سال ۱۳۸۷ بعنوان یکی از پاسداران آموزشی نمونه دوره تکاوری شناخته شد. او دوره های متعددی را سپری نمود و سالها در مأموریت های سیستان بلوچستان و مناطق مرزی شمالغرب به نحو احسن ایفای نقش کرد. از همان ابتدای جریان سوریه تلاش میکرد تا در صف مدافعان حرم قرار گیرد و سرآخر بنا به نیاز آنجا آموزش های دیگری دید تا با اعزام او موافقت گردد و سرانجام در فردای شب خواستگاری اش باشوق وصف ناشدنی به سوریه اعزام گردید. او پس از بازگشت از ماموریت ، در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۱ عقد ساده ای گرفت و در تاریخ ۹۴/۰۵/۰۸ جشن عروسی را برگزار نمود امّا هیچ کدام از زیبایی های دنیایی نتوانست جلوی اراده اش را بگیرد و در اعزام بعدی در تاریخ ۹۴/۱۱/۱۸ وارد خاک سوریه شد و نهایتا" پس از خلق حماسه های به یاد ماندنی در آن دیار،در ساعات اولیه بامداد ۱۴ فروردین ۹۵ و در سن ۲۹ سالگی به دوستان شهیدش پیوست. شهید مسافر در تمام امور، همچون کار،ازدواج و در عرصه های فرهنگی، بصیرت و سربازی ولایت را چراغ هدایت خود قرار داده بود و در دوران حیات خود "گروه فرهنگی منهاج" را پایه گذاری کرد و تمام توانش را برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی صرف نمود. مزار شهید مدافع حرم سعید مسافر در گلزار شهدای رشت زیارت گاه عاشقان ایثار و شهادت می باشد
🔻مصاحبه باهمسرشهید
🔹خودتان را معرفی کنید؟
عفت حسین زاده، ۲۸ ساله و متولد ۶۷ هستم، چهار فرزند در خانواده ایم و من اولین هستم.
🔹شهید چند سال داشتند و چندمین فرزند خانواده اند؟ چه مدت ازدواج کردید؟ فرزندی ندارید؟
من ۲۶ ساله بودم که با آقا سعید ازدواج کردم، یعنی تقریبا دوسال قبل عقد کردیم و ۲۱ فروردین سالگرد عقد ماست. ایشان دومین فرزند خانواده و متولد ۶۵ بودند.
🔹زندگی با شهید مسافر چطور بود؟
زندگی با سعید سراسر مهربانی، زیبایی و خوبی بود. ایشان بسیار مهربان بودند و همیشه مرا عفت جان یا خانمی صدا می کردند. من به او می گفتم؛ می دانم خیلی مهربانی و مهربانی می کنی و تو را یک روز ازدست می دهم. سعید می گفت «این حرف رونزن و هندوانه زیربغلم نذار» این دفعه دومین باری بود که به سوریه رفت و شهید برگشت.
🔹چرا این حرف رو بهش می زدید؟
چون او درمحبت یک مرد طبیعی و عادی نبود. کدام مرد، موقع صبحانه لقمه را دانه دانه در دهان خانمش می ذاره قبل از اینکه در دهان خودش لقمه ای بذاره و به همسرش اینقدر توجه کنه؟؟
در هنگامی که کارخانه انجام می دادم، یواشکی اسفند بر می داشت و دود می کرد… وقتی می پرسیدم چکار می کنی؟ می گفت دارم اسفند دود می کنم ما خیلی خوشبخت هستیم وبا شوخی ادامه می داد به زندگی ما چشم می زنند.
🔹چطور شد شما رو برای همسری انتخاب کردند؟
آقا سعید می گفت: دوسالِ پیش، دو هفته قبل از ازدواج ما، رفتم پیش خانم حضرت معصومه و به ایشان گفتم برای من خواهری کنید و یک دختر خوب قسمت من کنید که همه جوره با من بسازه……. وقتی شما رو دیدم، یه نوری و یه حسی به من گفت که این همسر زندگی من است.
پیش از رفتن به ماموریت قبلی، به خواستگاری من آمد و من به ایشان جواب مثبت دادم و تنها با یک دست گلی که به خواستگاری من آمده بود و بدون هیچ نشان و مراسمی منتظر ماندم که ازماموریت برگردد و بعد ازبرگشتن، برنامه های ازدواج مان را چیدیم./
🌺
@shohda_shadat
🌺🌺
🍃🌺🌺
🌺🍃🌺🌺