#پادکست
سحر اهریمن شب دار میزد
سنان بر پیکر پیکار میزد
عقاب صبح بر کتف شبانگاه
نشسته بر سرش منقار می زد
سپر انداخت شب پیش سحرگاه
کلاغ شب هزیمت جار می زد
زمان لحظه به لحظه خار می خورد
و سر بر سینه ی دیوار میزد
خزان بود و خزان برگ ریزان
شرر بر پیکر گل زار می زد
شب تاریک و سرد و جبهه ای داغ
مسلسل نغمه ای خون بار می زد
نشسته عارفی چون شیر افکن
چو شمع شب دم از اسرار می زد
برای دیدن لیلا چو مجنون
دل تنگش کبوتر وار می زد
دلش بر تارغم با زخمه ی خون
برای دیدن دلدارمی زد
شب وصل و شب خون و شب بزم
مسلسل مثل این که تار میزد
شکست آیینه ی قلبش به ناگاه
در آن دم که خزان رگبار میزد
در آن لحظه که کم کم گشت خاموش
گل خنده به روی یار می زد
سپر انداخت شب پیش سحرگاه
کلاغ شب هزیمت جار می زد
شعر:استادکاظم دهقانیان فرد
خوانش:زينب دهقانیانفرد
#شهید_مسلم_شیرافکن
https://eitaa.com/shohodeeshgh
#شهودعشق