برای خود هم بگوییم! در محفلی مردم را همی موعظه کردندی و گفتندی ای مردم خوب و با صفا و دیندار. اگر چنانچه طفل شما روی فرشتان ادرار کردندی. طفل معصوم را هرگز نزدندی. فرش همی رفو شود و با تازه جایگزین همی شود ولی زخم عاطفی دردش با تریاک ناب کرمون هم تسکین نیافتندی. و به قول جفری یانگ طرحواره تنیبه شکل گرفتندی. پس با خونسردی تمام آن قسمت فرش را ببرید و دور بیندازید (آجرکم الله فی الدارین) هر چند قالی کرمان یا تبریز باشندی. جلسه وعظ تمام همی شد و ملا خسته و کوفته به سمت خانه روانه همی گشتی. القصه وارد خانه که گشتندی چشمانش سیاه رفتندی و گویی سقف بر سرش آمدندی. بله او دیدندی که قسمتی از فرش بریده شده است. زن ملا که خشم را در زبان بدن و وجنات او دیدن کردندی دو دست بالا بردندی و خواهشمندانه همی گفت قربون روت داد نزن دندی توضیح خواهم دادندی. ملا با اشارتی تند گفت: بنال. زن گفتندی: درس پس همی دهم استاد فرزانه. این نکته کاربردی را از تو همی شنفتم امروز، وقتی که بر فراز منبر همی گفتندی. ملا فریاد همی کشید و عمامه گوشه ای پرتاب کرد و دو دست بر سر گذاشت و زانوی غم در بغل فشرد و هق هق کنان همی گفت: ای زن نادان اینها را برای مردم همی گفتمی. حکایت برخی از روحانیون و از جهتی بسیار شبیه این قصه بودندی. از این جهت که قرار نیست خودشان هم به مطالب نابی که همی گویندی عمل کردندی. آنها را فقط برای مردم گفتندی آخ قربون برم خدا رو ی بوم دو هوا رو پ ن: ملایی که یار و بال دین است نصرالدین است و آن «یحمل اسفاری» که بار و وبال دین است خصم الدین. م ح قدیری، یادداشت های یک روان نشناس😉 🧐✍️