.
یک خاطره جالب:
#قسمتاوّل
.
رفته بودم آرایشگاه، طبق معمول با آرایشگرم راجع به مباحث کسب و کار صحبت می کردیم و چند تا ترفند جدید برای افزایش درآمد بهش گفتم.
یه بنده خدایی از مشتریان آرایشگاه رو توی آیینه دیدم که بدجوری داره چپ چپ نگاه میکنه و دقیق داشت به صحبت هامون گوش می داد، بنده خدا خیلی تعجب کرده بود دقیقا چشاش اینجوری شده بود😳😳😳
.
اینقدر نگاه کردنش تابلو بود که آرایشگرم هم متوجه شده بود و هر از چند گاهی هم نگاهی به این فرد می کرد و لبخندی می زد😁
.
کار اصلاحم که تمام شد پاشدم که کتم را بپوشم اون مشتری بنده خدا که حداقل 20 سانتیمتر قدش از من بلندتر بود البته به واسطه موهای ایستاده ای که داشت، با همان چشمان گرد و حالت متعجب بهم گفت:
شما مدرس کسب و کار هستید؟؟؟
.
با همین شدت و تعداد علامت های
سوال؛
.
گفتم: چطور؟ ... و کمی توضیح دادم.
.
دیگه چشماش جایی برای باز شدن نداشت و بدون تعارف و خیلی راحت گفت: اصلا به قیافتون نمیخوره!👹
.
یه نگاهی به خودم کردم و ...
.
گفتم تقصیر خودم نیست، تقصیر آرایشگرمه و یه نگاهی به آرایشگرم انداختم👻
.
اینو که گفتم آرایشگرم رو دیدم که با یه ژیلت داره بهم نزدیک میشه و ترجیح دادم برای از دست ندادن محاسنم آرایشگاه رو ترک کنم.
.
در حین فرار اون بنده خدا من رو صدا
زد ....
.
ادامه دارد ....
.
لینک کانال👇
☆
@Shoroekasbokar786 ☆
.