فشفشه _ امشب سالگرد ازدواج مامان و باباس میای دیگه نه؟ _ تو ام دلت خوشه ها حنانه. یادت نیس دفه پیش. نه. کار دارم‌. حمید است دیگر. همیشه همین است دیگر. تلفن را می‌گذارم و دوباره کیک داخل یخچال را برنداز می‌کنم. قنادی صفرش تمام شده بود و مجبور شدم دو و نُه بگیرم. عیبی ندارد، بهشان می‌گویم از عروسی‌تان حساب کرده ام نه عقد. برای بابا یک ساعت گویا گرفته‌ام و برای مامان یک عصای صورتی. امسال فشفشه هم خریده‌ام، از آن صدادارها، تا بابا دوباره وسط مجلس نزند توی ذوقم و موقعی که از او می‌پرسم شمع را روشن کنم؟ یک‌کاره نگوید: «ما که نمی‌بینیم چه فرقی می‌کنه روشن باشه یا خاموش؟» @Siaahe