▪️روضه مکتوب (4) 👈 روضه‌ی طفلان حضرت زینب ✍️ امشب شبِ بچه‌های حضرتِ زینبه. روضه‌ی امشب مالِ مادران شهدا باشه، مادران شهدای مدافع حرم. اجرِ این روضه مالِ امُّ المصائب زینبِ کبری باشه. هم فرزندِ شهیده، هم خواهرِ شهیده، هم مادرِ شهید... . ➕همه‌ی دل نگرانیِ زینب اینه که نکنه یه وقت شرمنده‌ی حسین بشه. رباب قربونیش رو آوُرده، اُم البنین چهار تا جوان رعنا فرستاده، لیلا علی اکبر رو فرستاده. نکنه خجالت زده بشم. گفت داداش: از خجالت نذار مو سفید بشم / نمی‌ذاری تا که نا امید بشم این دو تا قربونی‌ها مو بپذیر / تا جلو فاطمه رو سپید بشم نذاری اگه برن، بی تاب می‌شن / مثلِ زینب اسیرِ طناب می‌شن وقتی تشنه‌ای خجالت می‌کشن / قطره قطره جلو چشمام آب می‌شن می‌میرن به تو اهانت که بشه / بعدِ تو موقع غارت که بشه به غرور جفتشون بر می‌خوره / یه موقع به من جسارت که بشه ✍️ بچه‌ها اومدن ناراحت محضرِ مادر. مادر! رفتیم اذنِ میدان بگیریم، دایی‌مون اجازه‌ی میدان رفتن به ما نمی‌ده. حضرت زینب بهتر از هر کس تویِ این عالم، برادر رو می‌شناسه، گفت: یه رمزی بهتون یاد میدم برید رد خور نداره. ➕ برید گردنتون رو کج کنید بگید: جانِ مادرت فاطمه… . آقاجان! جانِ مادرت مارو هم بخر، مارو هم قبول کن. 👌بچه‌های زینب وقتی اومدن روانه‌ی میدان بشن حضرت زینب فرمودن: عزیزایِ من! این‌جا تویِ خیمه هرچی می‌خواید من رو ببینید، ببینید. هر چی می‌خواهید وداع کنید همین جا تو خیمه، من دیگه بیرون نمیآم. ☝️همون‌جا وداع کردن از خیمه بیرون رفتن. زینب نشست… حالا به برادر چی میگه زینب؟ حرفی از بیا زدن، خودت برو / منو که صدا زدن، خودت برو دوست دارم رو دامن تو جون بدن / اگه دست و پا زدن خودت برو ➕لذا وقتی محمد و عون، پشتِ سَرِ هم شهید شدند تا صداشون به گوشِ زینب رسید، تا فهمید ابی عبدالله داره اینا را میاره همون‌جا تویِ خیمه نشست شروع کرد گریه کردن. ✍️ وقتی بعد از واقعه‌ی کربلا کاروانِ اهلبیت برگشت مدینه، هرچی عبدالله بن جعفر (همسرِ حضرت زینب) تویِ محمل‌ها می‌گشت زینب رو پیدا نمی‌کرد. اومد محضرِ زین العابدین عرضه داشت آقاجان! توی کربلا زنی هم شهید شده؟ 🗣حضرت فرمود نه، چطور؟ گفت: هر چی می‌گردم زینبم رو پیدا نمی‌کنم… یه وقت زینب سرش رو بلند کرد گفت عبدالله بیا من زینبم... . خانومم چرا اینطوری شدی؟ گفت: عبدالله اون چیزی که من کربلا دیدم اگه تو دیده بودی جان می‌دادی. 🏴 عبدالله خودم دیدم مثلِ گُرگ دورِ حسینم حلقه زدن. نیزه‌دار با نیزه می‌زد. شمشیردار با شمشیر می‌زد. اونی که شمشیر و نیزه نداشت، سنگ به بدنِ حسین می‌زد. پیرمردها با عصا به بدنِ حسین… . 👈 برای طرح سوال، اینجا را لمس کنید 🆔 @SinJimDin