شب وقتی که همه تو آرامش و خواب هستن. دارم به این فکر میکنم که فردارو چطور به آخر برسونم 😔 صبح باید برای پیگیری مشکل محمد، به مدرسه برم فاطمه هم که وقتی بیدار شه دنبال منه که باهاش بازی کنم برادرم زنگ زده که واسه نهار بیاد خونمون، شوهرم اونارو ببینه دوباره بحث و جدل شروع میشه. بین این همه فکر و خیال جونی دیگه ندارم که خونه رو مرتب کنم😫 دیگه از اینهمه کار تکراری خونه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم ایکاش یه راه فراری بود... من دیگه تــاب و تحمللللل ندارم😢😢