⭕️زورو در جبهه❗️ مثل همه بسيجيها خوش سيما بود و خوش مَشرَب. از روزی كه اومد گردان، اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس‌های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته ميشد و صبح رو طناب وسط اردوگاه خشك شده بود. ظرف غذای بچه‌ها نيمه‌های شب خود به خود شسته ميشد. هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واكس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت... علی كه از همه كوچكتر و شوختر بود، وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و ميگفت: بابا اين كيه كه شبها زورو بازی در مياره و لباس بچه ها و ظرف غذا را می‌شوره؟ گاهی هم می‌گفت: "آقای زورو لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه"! بعد از عمليات، وقتی شهيد شد، يكی از بچه‌ها با گريه گفت: يادتونه علی چقدر زوروی گردان رو مسخره می‌كرد؟ زورو خودش بود و من رو قسم داده بود كه به كسی نگم... #شهید_محمدعلی_قزلباش #درس_اخلاق 🆔👇 @sire_o_sh