تصمیم بر آن بود هویدا نکنم از خرمن واژه ها تمنا نکنم اما که دگر جان و دلم بی تاب است از "دست پدر" که در دل این قاب است این دست پدر، "پشت" تمام امت در معرکه ها "یار"ِ امام امت این دست پدر، تودهنی ها زده است او یکه جوانمرد تمام سده است دستی که عیان ساخته ای، زینب جان! آتش به دل انداخته ای، زینب جان! این آتش دل را به دو دنیا ندهم حق است گلستان و به دریا ندهم با سوز جگر پای همین گفتاریم "میدان" سرمان را بخرد، سر داریم ✅✅✅ روی سخنم با پدر حاشیه هاست چون مار خزیده در دل غاشیه هاست پرتاب شده به قعر چاه انتها از پیش، غریبه تر شدی تو "آشنا" ! در این یقه ی سفید، فتنه تا کِی؟! بَهر عَلم شهید، فتنه تا کِی؟! ما ملت یکپارچه ی همعهدیم در ریشه کنی فتنه، بر یک قصدیم وقتی که وقاحت شما در کار است هر یک نفر ما، به خودی، "سردار" است "سردار وطن"، نام من و این "میدان" دلداده ی میدان شهید ایران می مانم و تا خون به رگم می جوشد در شعر جلی این قلمم می کوشد 🦋🦋🦋 محدثه شیری ۱۴۰۰/۲/۱۱ 🇮🇷 @nohoomeday