﷽
«بابا دیدی تموم شده صبوری اومدی..»
مدّاح:
#حاج_مهدی_رسولی
هیئت ثارالله زنجان
مراسم شب سوم محرمالحرام ۱۴۴۴
بابا دیدی تموم شده صبوری اومدی
معلومه که تو از چه راهِ دوری اومدی
آخه تو که پا نداری چجوری اومدی
پایِ منم ببین, می سوزه تاوَلش
خیلی عوض شدی بابا نشناختم اولش
بشم فدای اون, چشمایِ بی رمق
کدوم پلیدی سرتو گذاشته تو طَبَق
وضع منو می بینی ,دردِ منو می دونی
خوابم میاد بابایی,قصه برام می خونی
مثلِ قدیما دوباره می کشی نازمو
تو گوشت می خوام بابا بگم یه رازمو
دیدی تویِ بازارِ شام چادر نمازمو
بهم بگو کجا رفتی تو این شبا
خرابه بهتر از تنورِ خولیِ بابا
قصه ی کوچه ها خیلی مفصله
هنوز رو صورتم جایِ سیلیِ اوله
نگم کجاها بردن,خواهرو دخترهاتو
هی می بینم کابوسِ دروازه ی ساعاتو
بازار نرفته بودیم که رفتیم
سیلی نخورده بودیم که خوردیم
محاله دیگه خوب بشه زخمایِ این گلو
از قصه ی تشتِ طلا چیزی بهم نگو
راستی بابا چرا باهات نیومده عمو
خبر داره شده سیلی نوازشم
می دونه خاکِ این خرابه شده بالشم
خبر داره عمو که گریه کارمِه
نقابِ من چند روزه که آستینِ پارمِه
#زمزمه
#شب_سوم_محرم