3️⃣ | لحظه شهادت | 📄آخرین فرمان را شمر صادر کرد و به سربازانش که تعدادی از اراذل و اوباش کوفه بودند فرمان داد که کار مرا تمام کنند! با این فرمان حمله دسته جمعی دیگری آغاز شد. شمشیرها و نیزه ها بر پیکر مجروح من فرود آمد.خون از سراسر بدنم جاری،و سر و صورتم به خون آغشته بود.گفتم: به این شکل که به خون آغشته ام و حقم را غصب کرده اند به دیدار پروردگار می روم. شمر بالای سرم ایستاد و با مشاهده شدت تشنگی من که دهانم خشک شده بود،با تمسخر گفت:پسر ابوتراب!تو ادعا نمیکنی که پدرت بر حوض پیامبر ایستاده و هرکه را دوست دارد، سیراب می کند؟پس صبر کن تا آب را از دستش بگیری.او بر روی سینه ام نشست و محاسنم را در دستش گرفت تا کارم را یکسره کند؛ به وی گفتم: مرا می کشی ؟نمی دانی من کی ام ؟ شمر پاسخ داد: تو را کاملا می‌شناسم. مادرت،فاطمه زهرا و پدرت،علیِ مرتضی و جدت، محمدِ مصطفی و پشتیبانت،خدای بلند مرتبه ی والاست. تو را می کشم و هیچ باکی ندارم. و خنجرش را بالا برد و .... 🆔 @sku_heiyat_14