هدایت شده از اشعارعلائی
((به نام خدا)) شهادت حضرت مسلم(ع) مردم کوفه چرا عهد مرا بشکستید نیمه شب بر روی من درب سرا را بستید مردم کوفه ندارید چرا عهد و وفا قلبتان تیره ز نیرنگ و ندارید صفا مسجد کوفه بود شاهد پیمان شما شاهد حیله و مکر و ضعف ایمان شما عهد و پیمان همگیتان ز جفا بشکستید حالیا آمده اید و دست من را بستید مجلس ابن زیاد و لب تشنه بردید با هیاهو عده ای به زیر دشنه بردید گریه کردم من در آنجا به غریبی حسین(ع) چه کند دشمن دون بر وی و اولاد حسین(ع) یا حسین مسلم تو کشته شد از جور و جفا گفته بودم که بیا کوفه ولی کوفه میا پیکرم بر روی بام و سر من گشته جدا بر زمین پرت شدم از ستم خصم دغا گر چه من تشنه بدم سر ز تنم ببریدند خاندانم که دگر طعنه دون نشنیدند روز عاشور بریدند سر خون خدا قتلگه شد همگی صحنه پیکار وبلا راس پاک شهدا را همگی ببریدند به غریبی بنی هاشمیان خندیدند خاندانش همه را سوی اسارت بردند خاندانش ز غم داغ پدر افسردند از دلش گفت علائی به دو صد شور ونوا کاش آید عرفه هم نجف و کرببلا تاریخ سروده : ۱۴۰۲/۴/۷ آدرس کانال شعر در ایتا: https://eitaa.com/sma1212