هدایت شده از اشعارعلائی
((به نام خدا)) ((حضرت رقیه(س)) دختر شاه شهیدان نیمه شب بیدار شد از غم داغ پدر در ناله و تب دار شد گفت عمه خواب بابا دیده‌ام بابم کجاست؟ او کنارم بود و در خوابم مرا دلدار شد آنقدر بگریست از داغ پدر طفل حسین کاروانی از غمش در ناله و غمدار شد از صدای ناله‌اش کاخ یزیدی شد خراب هم یزید از گریه‌اش در حیرت و بیدار شد گفت بر اصحاب خود این ناله‌ها از بهر چیست گفتنش یک دختری بهر پدر تبدار شد گفت رأس باب او را در خرابه جا دهید لاجرم در نیمه شب هنگامه دیدار شد راس مولا داخل تشتی نمایان شد بر او دختر شاه شهیدان را عجب دلدار شد کرد ناله‌ ای پدر من دخترت هستم چرا خون تو بر چهره و رنگین چرا رخسار شد این محاسن از چه رو گردیده با خونت خضاب عمه‌ام زینب چرا بی سرور و بی یار شد گو چه کس من را یتیمی کرده بی بابا حسین زجر ملعون از چه رو مویم کشید و هار شد سیلی دشمن پدر بر صورت من نقش بست یاد زهرا مادرت بر دیده و افکار شد آنقدر نالید او کنج خرابه از غمش زین جهت ازهوش رفت و گوشه‌ای بیمار شد عمه‌اش زینب کنارش آمد و با گریه دید جان به جانان داده زین رو با تعب در زار شد یا رقیه یک نظر کن زائر کویت شوم شیعه از داغ غریبی شما غمخوار شد حاجت من را عطا کن شام و هم کرب و بلا کی شود گویند بر من لحظه دیدار شد یا رقیه (س)یک نظر کن بر علائی ذاکرت اشک‌های او روان بر چهره و رخسار شد آدرس کانال شعر در ایتا: https://eitaa.com/sma1212