(به نام خدا) فتنه چشم خمارش را نمیداند کسی /راز آن حال و قرارش را نمیداند کسی/ عاشق حق است یا باشد بلی مست و خمار/ علت حال خرابش را نمی داند کسی/ از چه رو مست است او یا واله و دیوانه است/ حکمت فکر و نگاهش را نمی داند کسی /حال او باشد تباهی یا پی عرفان بود /حکمت حال و هوایش را نمیداند کسی/ کی رسد مجنون صفت بر دلبر و مقصود خود /موعد وقت وصالش را نمی داند کسی/ در ره معشوق خود تا قعر تاریکی رود /راز افتادن به چاهش را نمی داند کسی/ یار او خوش منظر و خالش ندارد هیچ کس/ جلوه خال سیاهش را نمیداند کسی /گاهگاهی حس نموده بوی آن یار قشنگ/چهره روی نگارش را نمیداند کسی/مهدیا بر او نظر کن عشق او تنها توئی /راز عاشق بر امامش را نمیداند کسی/ازچه رو شعرعلائی بهراو زیبا شده /راز شعر بی مثالش را نمیداند کسی تاریخ سروده : ۱۴۰۱/۹/۱۰