#زنگ_تفریح
با بابام بحثمون شد.
یهو گفت یادته شیش سالت بود زمستون ساعت چهار صبح با بشکه تو صف نفت بودیم، بهت گفتم از کنار بشکهی خودمون تکون نخور من برم برات خوراکی بخرم، رفتم ساعت ده برگشتم هیچی هم نخریده بودم؟
گفتم خب؟
گفت اومدم خونه خوابیدم. خوب کاری کردم!😐😐
😂😂😂😂😂
@smk3100
@sadeghiyemohebbi