✍ شعر یکی از مدیران کانون فرهنگی هنری مساجد مازندران برای شهیدجمهور ابراهیم رئیسی🖤 آنان که تماشاچی تصویر شدند باقصه و با کتاب برمیگردند آنها که روایتگر دلدادگی اند با خاطره های ناب برمیگردند آنان که به میزکار خود چسبیدند،ای کاش که حال و روز خود میدیدند قبرند که در وادی خاموشانند چون عکس درون قاب برمیگردند یک عده که بار کم نکردند که هیچ؛ مسئول ولی چه سود بی خاصیتند بر دوش نظام بارمسئولیتند با یک من از آب و تاب برمیگردند بدبخت کسی که نیتش بیداریست خوشبخت کسی که جز بیداران است آنان که دوچشم باز دارند که حیف از خواب فقط به خواب برمیگردند سرمایه و صاحبان این خاک عزیز القصه فقط کوخ نشینان اندو وقتی که به تشییع شهیدان بروند، با گریه ی بی حساب برمیگردند آنان که به ذات اهل مسئولیتند، کم کم همه جا دچار مقبولیتند؛ یکریز به فکر مرهمی بر دردند پس با جگری کباب برمیگردند یک عمر مسافران خدمت هستند پیداست به دنبال شهادت هستند صدنامه پر از سئوال را می گیرند با دست پر از جواب برمیگردند فرق است میان مردن و کشته شدن فرق است میان رفتن و جان دادن آنان که به مرگ خویش جان می بخشند، چون واژه به شعر ناب برمیگردند باید که رسیده باشی و چیده شوی در اوج ندیدن خودت دیده شوی انگورترین ها که به میخانه روند،در هیئت یک شراب برمیگردند با آن که شهید دفن حتی بشود، تابوت شهید فیض را واسطه است گل ها که به کارخانه راهی بشوند، قطعا همگی گلاب برمیگردند این دور تسلسل است و هی می گردد، بنگر که تو در کدام سنگر هستی؟ یک عده در انقلاب جان می بازند، یک عده از انقلاب برمیگردند @smmazand