(ماه آیینه دار باورها) روی دیوار شهر می‌افتد سایه‌ی روشن متانت تو پلک‌هایی که باز سنگین است از پی دیدن وزانت تو در خیابان هجوم اُدکُلُن است نفس کوچه را گرفته نگاه با شمیمی اصیل می‌گذری می‌شود دور عطر تند گناه شیشه‌ی عطرِ باز و سرگردان از عبورت به یاد آورده‌ست چقدر زود می‌رود از یاد آن‌چه را دست باد آورده‌ست! آیه‌های سپیدِ نور تویی، کوچه‌ها ردّی از تلاوت توست آینه سمت شهر می‌گیری آینه روشنای فطرت توست سربه‌زیر از نگاه تو آدم، سربلند از نگاه تو حوّا، در عبور تو کوچه سرشار است ماه آیینه‌دار باورها! @azchashmenarges