زهرا ترم جدید را می‌خواست مرخصی بگیرد که پشیمان می‌شود و درس را بدون توقف ادامه می‌دهد و تا الان مادر ۲٠ ساله‌ایست که ۲ ترم خوب را پشت سرگذاشته‌است... «گفتم من که در تهران کسی را ندارم که بچه‌ام را نگه‌ دارد و هرچه هم بزرگتر شود نگه‌داشتنش سخت‌تر می‌شود. برای همین با استادها صحبت کردم اگر می‌شود من سرکلاس‌ها نیایم. با یکی از استادها صحبت کردم که او شرایط من را قبول کرد. وقتی خواستم با استاد تومانیان که استاد ریاضی بود صحبت کنم پسرم کنارم بود و به من گفت این چیه؟ گفتم پسرم هست و به خاطر همین نمی‌توانم کامل سرکلاس بیایم. حرف جالبی زد. گفت من با غیبت مشکلی ندارم ولی مشکلی هم ندارم که با پسرت سرکلاس بیایی و من به هردوی شما ریاضی درس بدهم. این حرف جرقه‌ای شد که به خودم بگویم پس من باقی کلاس‌ها را هم می‌توانم با پسرم بروم و همین شد که همکلاسی شدیم!» به صورت کامل در فارس نیوز ⭕️ سربازِ نبرد نرم ↙️ 🔗 http://eitaa.com/joinchat/95027200C4feefddbb9 ارسال مطالب بدون لینک، تنها ثمره‌اش گسستِ رابطه مخاطب و نویسنده است.